۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه

آسیب شناسی تجاوز

محمدحسین ناصحی

تجاوز را ميتوان از جنبههاي مختلف مورد بررسي قرار داد. تجاوز تنها يك حملة فيزيكي و جنسي نيست، ميتواند جنبة معنوی نيز داشته باشد، مانند تجاوز بر شأن و حقوق انسان از جنبههاي مختلف كه در آن قرباني از حقوق خود محروم ميگردد.
  در تجاوز جنسي لزومي ندارد كه فقط رابطه جنسی-تناسلی برقرار شود، بلکه هر نوع رابطه فیزیکی که به اجبار و بدون رضایت طرف مقابل انجام شود نیز تجاوز محسوب می شود، بنابراين وجود پردة بكارت براي رد تجاوز كافي نيست. همچنين هرنوع ارتباط جنسی فرد بالغ با افراد كم سن وسال و كودكان حتي اگر با رضايت وي باشد تجاوز محسوب ميشود.
   يكي از آسيب پذيرترين گروههاي اجتماعي كه در خطر تجاوز جنسي و خشونتهاي آن قرار دارند، روسپيان هستند که معمولا مورد توجه و اعتنا و دلسوزی قرار نمی گیرند.
  آثار رواني تجاوز
ـ زوال شخصيت واحساس جداافتادگي از جامعه و خانواده
  ـ دشواري در به خاطر آوردن بخشهاي مهم تجاوز
ـ بازبيني تجاوز در افكارو خاطرات توام با كابوسها
 ـ پرهيز از كارها، مكانها، افكار و يا احساساتي كه تجاوز را يادآوري ميكنند
  ـ اضطراب يا افزايش هشياري (دشواري در به خواب رفتن يا تمركز)
- احساس گناه و تقصیر
 ـ پرهيز از زندگي اجتماعي يا محل تجاوز
این عوامل و عوامل اجتماعی فرهنگی دیگری که مانع می شوند فرد در باراه تجاوز جنسی صحبت کند یا گزارش دهد باعث می شود تفاوت بين تعداد جرايم جنسي واقعي و ثبت شده متفاوت باشد:
  ـ عدم تمايل قرباني به مواجهه با ناراحتي‌هاي ناشي از پرسش‌هاي رسمي دربارة جزئيات واقعه
  ـ عدم تمايل به جلب توجه ديگران نسبت به درگير شدن در يك تهاجم جنسي
            ـ ترس قرباني از پيامدها يا تهاجم‌هاي بعدي در صورت گزارش جرم از طریق پی گیری های قانونی
 ( بویژه هنگامی که از سوی فرد متجاوز تهدید شود)    
 ـ عدم تمايل والدين به حمايت از كودكان قرباني تهاجم
  ـ و بالاخره عدم تلقي عمل جنسي بعنوان يك تهاجم يا تجاوز و پذيرش مسئوليت واقعه به وسيله قرباني
 کمک می کند: برخی ويژگيهای فرهنگی که به گسترش تجاوز
 ـ زن و مرد آشكارا جدا از يكديگرند
  ـ سلطة جنس مرد مورد پذيرش است
  ـ خشونت مرد به منظور حل مشكلات جنسي، مجاز شمرده مي‌شود
  بدين ترتيب، اگر فرهنگ پدرسالاري كه سلطه در كار، خانواده و جنسيت را به مرد تفويض مي‌كند حاكم باشد، مردان مي‌توانند برتري خود را به گونه‌هاي متفاوت و از آن ميان، تجاوز نشان دهند. نقش سلطه پذيرانة زن را نيز همچنان حفظ كنند ، بدون آنكه چنين تجاوزهايي در چارچوب تجاوزهايي قرار گيرد كه داراي منع قانوني است تجاوزگران جنسي چه کسانی هستند؟
  براي طبقه بندي تجاوزگران جنسي مي‌توان از راههاي متفاوت مانند بررسي جنبه‌‌هاي خاص جرم،‌ويژگي‌هاي قرباني و يا زيرگروه‌هاي قانوني يا روانپزشكي استفاده كردو یا براساس انگيزه‌هاي جرم.  
 گوتماشر سه ريخت تجاوزگر را توصيف كرده است:
  ـ مجرم جنسي واقعي كه داراي يك انگيزة جنسي براي تجاوز است
  ـ مجرم جنسي آزارگر كه براي وي خشونت جسماني در مرتبة اول اهميت قرار دارد
  ـ مجرم پرخاشگر كه تجاوز را تنها بخشي از يك سبك زندگي مجرمانه و ضداجتماعي تلقي مي‌كند
 در طبقه بندي كوهن و همكاران چهار ريخت تجاوزگر متمايز شده است،
  ـ مجرم تجاوزگر كه به جابجايي پرخاشگري مي‌پردازد و پرخاشگري و خشم خودرا با هدف صدمه زدن به قرباني كه معمولاً‌يك زن است بيان مي‌كند
  ـ مجرم جبران كننده از تجاوز براي ارضاي نياز جنسي سود مي‌جويد و گاهي پرخاشگري خود را براي دستيابي به اين هدف به راه مي‌اندازد. پس تجاوز در اينجا يك روش جبراني براي رسيدن به هدفهاي جنسي است كه با روشهاي قراردادي به دست نيامده است
  ـ در تجاوزگران واجد پرخاشگري جنسي تعميم يافته تجاوز يك عمل آزارگرانه است كه در آن مؤلفه‌هاي جنسي و خشونت در هم آميخته‌اند
  ـ تجاوزگران واجد برانگيختگي داراي طرح قبلي نيستند و هنگامي كه فرصتي دست دهد به تجاوز مبادرت مي‌كنند
  گروث با مشاهدة باليني 500 فرد تجاوزگر و با توجه به درجات متفاوت خصومت و مهارگري توأم با عمل به توصيف سه ريخت تجاوز پرداخته است
  ـ تجاوز خشمگينانه معمولاً پس از جر و بحث،‌حسادتهاي جنسي و طرد اجتماعي بوجود مي‌آيد. مجرم معمولاً از احساس خشم و غضب خود كه با رفتارهاي توهين آميز قبل از تجاوز همراه است سخن مي‌گويد و به هنگام اجراي عمل جنسي، نيروي خود را به مراتب بيش از حد لازم به كار مي‌اندازد تا تبعيت قرباني را تضمين كند. به نظر مي‌رسد كه در اينگونه تجاوزها، هدف اصلي وارد كردن صدمات جسماني است و تجاوز كه تقريباً جنبة ثانوي دارد شيوه‌اي ديگر براي تحميل درد است. گروث تعداد افرادي را كه مي‌توان در طبقه تجاوزگران خشمگين قرار داد در حدود 40% تخمين زده است
  ـ تجاوز نيرومدار كه هدف اصلي آن سلطه و استيلاي جنسي است و متجاوز از نيروي جسماني خود در حدي كه قرباني را به اطاعت وادار كند، سود مي‌جويد. گروث عقيده دارد كه در اينجا نيز هدف اصلي متجاوز بيش از دستيابي به رضايت جنسي، اعمال قدرتي است كه ناايمني وي را كاهش مي‌دهد، مردانگي و ناهمجنس خواهي را تصريح مي‌كند. گروث بر اين باور است كه 55% از نمونة مورد بررسي وي را اين نوع تجاوزگران تشكيل مي‌داده‌اند
  ـ تجاوز آزارگرانه جنسيت و پرخاشگري را در هم مي‌آميزد. تجاوزگر، قرباني را معمولاً مي‌بندد، شكنجه مي‌دهد و تحريك جنسي وي حاصل تحقير و رنجي است كه بر او تحميل مي‌كند و عمل تجاوز نيز به تشديد اين احساس مي‌انجامد. در نمونة گروث، كمترين تعداد تجاوزگران يعني در حدود 5% به اين ريخت تعلق داشته‌اند
  با اقتباس از كتاب روانشناسي جنايي، تأليف دكتر پريرخ دادستان

۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

مختصري درباره مشکلات زنان مطلقه

نفیسه تشکر

در کشور ما ازدواج با ابهت و شکوه فراوان برگزار شده و برای هر شهروند در زندگی‌اش اهمیت بسیار زیادی دارد؛ به همین دلیل وقتی بحث طلاق پیش می آید، این مسئله بعنوان یک بحران اجتماعی مطرح می‌شود. گاهی پنهانکاری در مورد اختلافات خانوادگی آنقدر زیاد است که وقتی می شنویم زن و شوهری که می‌شناسیم در شرف جدایی‌اند بسیار تعجب می‌کنیم و برای این مسئله داستانهای متعدد می‌سازیم.

متأسفانه در جامعه ما اعتماد عمومی به زنان مطلقه کم است. به همین دلیل زنان بعد از طلاق با مشکلات زیادی مواجه می‌شوند و به دلیل نگاه نامناسب جامعه به آنان، طلاق آثار و عواقب بسیار بدی در جامعه پیدا می‌کند:
ـ نگاه ارزشي به زن مطلقه و كم اهميت جلوه دادن غرور و شخصيت او بعنوان يك انسان
ـ نگاه تحقيرآميز جامعه به زن مطلقه كه باعث مي‌شود او به اجبار اخلاق و منش خود را طبق خواست جامعه تغيير دهد.
ـ ترحم و دلسوزي بي مورد و بي جاي افراد نزديك به زن مطلقه چه در خانواده و چه در اجتماع
ـ توجه بيش از حد به روابط جنسي زنان بعد از طلاق و گاه غيرت شوهر سابق و دخالت در ازدواج مجدد زن مطلقه
ـ نگاه كالايي بودن زن كه باعث پديده مستعمل بودن زن مطلقه مي‌شود و به مسئله اهميت بكارت دامن مي‌زند.
ـ نگاه مستعمل و كالايي به زن مطلقه همچنين باعث مي‌شود پيشنهاد براي ازدواج مجدد او به گونه‌اي باشد كه حاضر شود تن به ازدواجي با شرايط نامناسب و بسيار دور از ذهن بدهد.
ـ مشكلات متعدد مالي و عدم تقسيم دارايي دوران زندگي مشترك هنگام طلاق
ـ اكثريت زنان مطلقه مهريه خود را دريافت نكرده و برخي براي گرفتن طلاق مجبور به گذشتن از مهريه خود مي‌شوند.
براي حمايت از زنان طلاق گرفته به فرهنگ‌سازي و لايه‌برداري از تفكرات كهنه و خرافه‌پرستي كه اين روزها بدبيني هم چاشني آن شده نياز است و غبارزدايي از اين تفكرات همراه با تدوين قوانین حمایت کننده از زنان کارامد است.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰, سه‌شنبه

تبعيض جنسيتي در قوانين مدنی ایران

محمد حسین ناصحی

سن مسئوليت كيفري:

سن مسئوليت كيفري موضوعي است كه در همه جاي دنيا به آن توجه شده است و اشاره به اين دارد كه در چه رده سني خطاي فرد را مي‌توان مجازات كرد؟
بخشي از قوانيني كه در قانون مجازات آمده است صراحتاً مخالف قواعد حقوق بشري است و بخشي ديگر نيز با حداقل كارشناسي به عنوان قانون تصويب شده و به مرحله اجرا درمي‌آيد. سالهاست كه در حوزة قوانين جزايي مشكلات زيادي مطرح شده است كه كمابيش با آنها آشنا هستيم. براي مثال درست است كه در قانون ما تا سن بلوغ نبايد كيفري متوجه فرد شود، اما اگر كودك يا نوجواني در سن زير 18 سال مرتكب قتل شود به محض رسيدن به سن 18 سال، قصاص نفس نسبت به اين فرد مورد اجرا قرار مي‌گيرد. قاعدتاً هدف و انگيزه‌اي كه مثلاً‌ يك فرد 15 ساله نسبت به اين عمل (قتل) دارد با يك فرد 30 ساله كاملاً متفاوت است (شرايط جسمي، روحي، اجتماعي و...). ملاك تشخيص سن مسئوليت كيفري در كشور ما منطبق با سن بلوغ شرعي است و همانطور كه مي‌دانيم سن بلوغ شرعي در دختران 9 سال تمام قمري و در پسران 15 سال تمام قمري مي‌باشد. يعني اگر پسري 14 ساله مرتكب جرمي شود و همان عمل را دختري 10 ساله انجام دهد و اين عمل مسئوليت كيفري داشته باشد، در برابر پسر قانون ساكت است، اما دختر مجازات مي‌شود. پس وجود اين مشكلات در قوانين جزايي ايران (تبعيض آميز و مخالف حقوق بشر) ايجاب مي‌كند كه بررسي‌هاي بيشتري در اين قوانين از طرف مسئولين قضا انجام شود تا بتوانيم اين قوانين را با حداقل تبعيض و تضاد نسبت به جنسيت و در نهايت قواعد حقوق بشري اجرا نماييم.

ديه:

ديه پولي است كه در ازاي نقص عضو يا قتل فردي به شخص يا اولياي دم پرداخت مي‌شود. در ق.م.ا آنچه مشخص است اين است كه ديه زن نصف ديه مرد مي‌باشد كه اين مسئله سالهاست مورد توجه فعالين برابري حقوق زن و مرد قرار گرفته است. در سالهاي اخير، پرداخت ديه از طرف شركت‌هاي بيمه در اثر حوادث مختلف براي افراد آسيب ديده مورد بازنگري قرار گرفته و اين موضوع در حد مطلوبي حل شده است، اما هنوز اين مشكل وجود دارد كه اگر يك مرد زني را به قتل برساند، خانواده زن بايد براي اجراي حكم قصاص نسبت به مرد، نيمي از دية مرد را (معادل با دية كامل زن) به خانواده قاتل پرداخت كنند، سپس حكم قصاص به مرحلة اجرا درمي‌آيد و برعكس آن مشخصاً صادق نيست. با مطالعه موارد قانوني متوجه مي‌شويم كه اين تبعيض متأسفانه از دوران جنيني شروع مي‌شود!! طبق قانون تا زماني كه در جنين روحي دميده نشده است (2 ماهگي) شرايط مساوي است، يعني اگر فردي باعث سقط جنين زني شود تا دو ماهگي ديه‌اي كه پرداخت مي‌شود برابر است، اما بعد از دو ماهگي شرايط كاملاً تغيير كرده و درصورت مشخص بودن جنسيت جنين، دية جنين مؤنث نصف جنين مذكر خواهد بود.
متأسفانه يكي از توجيهات ضعيف براي اين تبعيض در بحث قتل، مبحث سرپرستي مرد در خانواده مي‌باشد كه اگر قرار باشد مردي قصاص شود، چون اين مرد سرپرست خانوار است، خانواده مرد با دريافت اين مبلغ مي‌توانند جبران خسارت عدم حضور مرد را بنمايند. اما اينجا سؤالي ساده مطرح مي‌شود و آن اين است كه اگر زن سرپرست خانواده باشد (موضوعي كه در جامعه امروز رواج دارد) آيا در اين مورد ضعف توجيه و دليل بيان شده آشكار نمي‌شود؟ آيا در اينجا زن (و خانواده تحت تكفل او) نيازمند حمايت قانوني نمي‌باشند؟ اميد است با بازنگري در قوانين جزايي بتوانيم شرايط حداقل تبعيض را در اين قوانين مهيا نماييم تا افراد جامعه تنها با مشكلات ناشي از مسئله بوجود آمده روبرو باشند و ضعف قوانين مزيد بر علت نباشد.


۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

زنان و رضایت از زندگی


زهره یعقوبی

رضایت از زندگی موضوعی است که به عوامل مختلفی بستگی مانندعوامل اقتصادی، فرهنگی، رفاهی، تحصیلی، شغلی و نوع ازدواج یکی از مهمترین عوامل، درک تبعیضهای موجود در جامعه هست.
هرکسی معیارهای متفاوتی برای داشتن رضایت از زندگی خود دارد ولی عواملی هستند که در بین افراد زیادی مشترک است.
اگر زنی ازدواج موفق داشته باشد و از نظر رفاهی و اقتصادی مشکلی نداشته باشد و تحصیلات بالایی داشته و شغل باحیثیتی هم داشته باشد درجۀ اجتماعی بالایی نیز کسب می­کند و مطمئنّاً از زندگی­اش رضایت دارد. ولی سؤال اینجاست مگر چند درصد از زنان و دختران همۀ عوامل رضایتمندی را با هم دارند.
زمانی که به دختران می­گویند باید طوری رفتار کنند که همه اطرافیانشان از آنها راضی باشند و دختر خوبی به حساب بیایند، آنگونه رفتار نمایند که دیگران مخصوصاً مردان زندگی­اش ( پدر، برادر و بعد همسر) می­پسندد و وقتی به زنان می­گویند باید سنگ زیر آسیاب باشند که ناملایملات و سختیها را باید تحمل کنند و دم نزنند چه جایی برای هویت او می ماند. جایی که خودش را و خواسته اش را نشان دهد؟
زمانی­که تبعیض بین فرزند دختر و پسر در جامعه ما اینقدر آشکار است که فرزندان در همان سالهای کودکی آن را درمی یابند؛ وقتی به دختران اجازۀ مسافرت کردن، گردش و تفریح با دوستان نمی دهند و حتی اجازه ندارد کارهای شخصی خودش را به تنهایی انجام دهد ، وقتی لباس پوشیدن، حرف زدن، خندیدن، معاشرت، تحصیل، ازدواج و شغل او با اجازه مردان خانواده صورت می گیرد در حالی که پسران اجازه هرگونه کاری را دارند زنان و دختران چگونه می توانند رضایت داشته باشد از زندگیشان.
آنها گاهی به گمان اینکه اگر ازدواج کنند این موانع از سر راهشان برداشته می­شود تن به ازدواجهای زودهنگامی می دهند که فقط به خاطر نجات از خانۀ پدری است و آنوقت گرفتار یک پروسه دیگر می­شوند و می­فهمند که شوهر چه حق بزرگی بر گردنشان دارد او نه تنها از همه حقوقی که پدر برعلیه دخترش به کار می برد برخوردار است  که حتی می تواند مانع رفتن همسر( دختر) به منزل پدریش شود. و کم نیستند زنانی که پس از ازدواج در حسرت خوشی هاو آزدیهای اندک زندگی قبل از ازدواج به سر می برند!
اگر پدران و برادران آنها می­دانستند چه جنایتی در حق دختران و خواهرانشان می­کنند و چگونه روح نشاط و شادی را در آنها از بین می برند و باعث چه ازدواجهای ناخواسته و عجولانهای که یا به طلاق می­انجامد و یا به خودکشی وخودسوزی و یا تحمل روزهایی که به انتظار سوت پایان آن هستند وضعیت زنان خیلی متفاوت میشد.
 تغییر در روشهای تربیتی پسران و دختران یکی از اساسی ترین نیازهای جامعه امروز است. آنها هردو باید یاد بگیرند که در داشتن حق زندگی و برخورداری از مواهب طبیعی و اجتماعی هیچ تفاوتی باهم ندارند تا دختران هم بتوانند از اعتماد به نفس لازم در روبه روشدن با مشکلات اجتماعی و خانوادگی برخوردار شوند.
با زن متأهلی بود که در حال طلاق گرفتن بود یکبار به من گفت در زمان تجردم زندگی راحتی داشتم، آقا بالا سرم فقط پدرم بود ولی پس از ازدواجم، شوهر، مادرشوهر، خواهرشوهر و پدرشوهرم نیز برای من تکلیف تعیین می­کردند و بالأخره به طلاق انجامید. با این همه باز هم از
مجرد شدن به خاطر نگاه جامعه به زن مطلقه می ترسید.  
اکثر زنانی که از زندگی رضایت نداشتند، معمولاً با مسائل مالی و اقتصادی دست به گریبان بودند و از این نظر کاملا به همسرانشان وابسته بودند و بنابراین مطیع آن ها در سایر مسائل زندگی زناشویی. 

۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

چرا زنان از خیانت همسرانشان می ترسند...؟

محمدحسین ناصحی


ترس از خیانت همسر موضوعی است که در میان دختران و زنان جامعه ایران رایج است. موضوعی که می تواند جنبه های مختلف (فردی-اجتماعی-حقوقی) داشته باشد. این ترس میتواند از ناحیه مرد نسبت به زن و زن نسبت به مرد وجود داشته باشد اما آن چه ما در این چند سطر به آن می پردازیم دلایل ترسی است که دختران و زنان نسبت به خیانت همسران خود باز گو می کنند
قاعدتا زمانی که مردی رابطه ای را با زن دیگری شروع می کند خواسته یا نا خواسته توجه اش به همسر خود کم می شود و اگر روابط خارج از خانه مرد تداوم یابد میتواند به کاهش توجه و در نهایت به عدم توجه نسبت به زن (همسر خود) منجر شود واز آنجایی که توجه به همسر یکی از پایه های مهم زندگی زناشویی میباشد ودر صورت نبودن یا کمرنگ بودن آن می تواند نتایج جبران ناپذیری به کانون خانواده وارد نماید این موضوع می تواند از دغدغه های مهم زنان در این رابطه باشد
برخی از زنان معتقدند اگر همسرشان به آن ها خیانت کند برخوردی که دیگران با آن ها دارند از حالت عادی خود خارج می شود و گاها رنگ تمسخر یا ترحم به خود می گیرد که این نوع برخوردها زنان را از جهت عاطفی و اجتماعی و..... آسیب پذیر می کند
مشکل دیگری که برخی از زنان در نتیجه این عمل همسرشان باز گو می کنند انتقال بیماری های واگیر و خطرناک به آنها از جمله اچ آی وی-هپاتیت-سفلیس و..... میباشد. زمانی که مردی با زنی غیر از همسر خود رابطه برقرار می کند معمولا از سلامت جسمانی زنی(زنانی) که با او رابطه دارد آگاهی کامل ندارد وممکن است زنی که با او رابطه دارد تنها مدعی سلامت جسمانی خود شود که اگر مرد بدون استفاده از وسایل پیشگیری در رابطه جنسی با زن همبستر شود میتواند به صورت جدی سلامت جسمانی مرد و در نهایت همسر او را نیز به خطر اندازد.
برخی دیگر از زنان که شاغل و فعال در امور اجتماعی می باشند و هدف آنها رشد و پیشرفت فردی و اجتماعی و..... می باشد.. نتیجه این عمل همسر خود را در گیری های روحی و عاطفی و احساسی و.... بیان میکنند که این در گیری ها می تواند زن را در رسیدن به اهدافی که شاید گاها سال ها تلاش بی وقفه برای رسین به آنها داشته است دچار مشکل نماید و در مواردی زن را از رسیدن به این اهداف باز دارد.
گروهی از زنان که سالهای زیادی از زندگی مشترکشان می گذرد یا مواردی دیگر از جمله اتفاقاتی که باعث میشود ظاهر زنان دچار تغییراتی شود این تفکر در آنها به وجود می آید که شاید دیگر برای همسرشان جذابیتی از بعد ظاهری ندارند که این امر می تواند در کاهش حس اعتماد به نفس زنان در زندگی زناشویی نقش مهمی داشته باشد و در نهایت زنی که از این جهت دچار آسیب یا تردید شود این امر میتواند در سایر ابعاد زندگی وی تاثیرات جدی و مستقیم داشته باشد
برخی از زنان نیز معتقدند که انجام چنین عملی از سوی همسرشان توهین به شخصیت فردی و انسانی آنها می باشد که در این مورد آن چه زنان بیشتر به آن تاکید میکنند رعایت اصول اخلاقی در زندگی زناشویی میباشد که از سوی همسرشان نادیده گرفته شده است. قاعدتا فردی که بدون در نظر گرفتن چنین مواردی به روابط خارج از خانه روی می آورد به نوعی خواسته یا نا خواسته خود را با چنین نتایجی رو به رو می بیند. البته این که چه عواملی در بروز خیانت نقش دارند در جایگاه خود مورد بررسی قرار خواهد گرفت اما آن چه واضح است این است که این روابط می تواند عامل به وجود آمدن تنش و خشونت در خانواده و در نهایت به سست شدن پایه های زندگی مشترک بینجامد.

۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

تاريخچه كوتاهي از روند جنبش زنان

 نفیسه تشکر
1857: كارگران زن پارچه بافي نيويورك طي اعتراضي خواهان بهبود شرايط كار و افزايش دستمزد بودند كه با حمله پليس مواجه شدند. قبل و بعد از اين تاريخ البته، اعتراضاتي برپا بود.
1900: دوره جهان صنعتي، انفجار جمعيت و ظهور ايدئولوژيهاي افراطي: مطرح شدن انتخاب روزي مشخص براي درخواست مطالبات زنان
1910: كلارا زتكين رهبر اداره زنان در آلمان ايده انتخاب روز جهاني زن را مطرح كرد. با حضور 100 زن از 17 كشور مختلف كه احزاب متفاوت (سوسياليست، انجمن زنان شاغل و...) را شامل ميشد، انتخاب روز زن در اين سال به رسميت شناخته شد.
1911: يك هفته پس از برگزاري مراسم روز جهاني زن در پيراهن زنانه دوزياي به نام مثلثي آتشسوزي درگرفت و 140 كارگر زن جان باختند. پس از اين حادثه محور فعاليتها گستردهتر شد.
1917: اعتصاب زنان روسيه و پيوستن گروههاي ديگر به اين اعتصاب در اثر مرگ سربازان، كنارهگيري تزار روسيه و دادن حق رأي به زنان
1975: از طرف سازمان ملل متحد روز جاني زن به اين عنوان نامگذاري شد.
ــ روز جهاني زن در اين كشورها تعطيل رسمي است: چين، ارمنستان، روسيه، بلاروس، بلغارستان، قزاقستان، مقدونيه،‌ مغولستان، تاجيكستان، اوكراين، ازبكستان و ويتنام.
ــ با وجود تلاشهاي گسترده زنان در طي تاريخ، هم اكنون وضعيت حقوق و سمت بخشهاي كليدي برابر با مردان نيست، حتي در وضعيت بهداشت و آموزش نيز تفاوتهاي چشمگير مشاهده ميشود.
ــ مطالبات: حق طلاق، حق سقط جنين، تأمين شغلي، منع آزار جنسي، كاهش ساعات كار روزانه و...
ــ دستاوردها: حق تحصيل، حق انتخاب، نخست وزير، سياستمدار، زنان فضانورد و...
ــ از نخستين اجراي مراسم روز زن در سال 1911 تا زمان حال (2011) صد سال ميگذرد.
ــ در ايران خانم مهناز افخمي وزير مشاور زنان در دوره پهلوي و رئيس سازمان بينالمللي آموزش و مديريت زنان در زمان حال است.
ــ مهمترين مسأله ازدياد آگاهي اقشار مختلف جامعه براي اطلاعرساني در مورد حقوق زنان.
ــ فلسفه حاكم در ايران اكنون به مكمل بودن نقش زن در برابر مرد خلاصه ميشود. در فضاي عمومي نيز تنها در موارد ضروري و براي پيشبرد هدفهاي دولت مساوات برقرار است. مساوات از عقايد زيربنايي حكومت نيست و جايي براي بحث و گفتگو در اين مورد وجود ندارد. با وجود همه اين محدوديتها، زنان بهترين چهره را از جنبش زن در عرصههاي بينالمللي از خود به نمايش گذاشتهاند.